به گزارش خبرنگار مهر، عصر دیروز در نشستی که در تالار کمال دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران برگزار شد، بابک احمدی، نویسنده و مترجم آثار فلسفی به بحث از اندیشه انتقادی پرداخت و ابعاد مختلف این موضوع را مورد بحث و بررسی قرار داد.
بابک احمدی نظریه را به دو معنا تفسیر کرد و گفت: نظریه یا مجموعههای بسامان عقاید است و یا دستاوردهایی از دانایی فعلی ما است که کمک میکنند که آینده را بهتر بدانیم. بنا به هر دوی این تعاریف صحت نظریهها زیر سؤال است. زیرا تاریخ علم و نظریه ثابت کرده که همواره نظریههای علوم مورد تغییر و تحول اند. اما نظریه انتقادی بنا به تعریف اول نظریه تمام مجموعههای بسامان عقاید است که دیدگاهی نقادانه به جامعه و علوم انسانی داشته باشد و بنا به نظریه دوم تمام مجموعههای بسامان عقاید است که در جستجوی توضیح حدود و سرچشمه موضوع مورد بررسی خودشان هستند.
نویسنده «ساختار وتاویل متن» با اشاره به همانگویی بودن تعریف نخست از نظریه انتقادی، بر اهمیت دومین تعریف اشاره کرد و آن را در ارتباط با اندیشههای کانت خواند و گفت: کانت در مقدمه «سنجش خرد ناب» معنای انتقاد را تعیین حدود و کارکرد و توانایی خرد می خواند. بنابراین انتقاد کانتی نشان دادن حدود کارکرد هر چیزی است. بعد از کانت مارکس در کتاب «سرمایه» یا نقد اقتصاد سیاسی همین معنا از انتقاد را در نظر دارد و میخواهد نشان دهد که اقتصاد سیاسی بهمثابه علمی بورژوایی تا کجا میتواند کار کند و از کجا ایدئولوژی میسازد و دروغین است و چگونه میتوان توضیح دیگری داد که کارکردهای دقیق نظام سرمایهداری را روشن کند.
وی سپس با تأکید بر معانی گوناگون اندیشه در یک تقسیم کلی بر دو نوع کار فکری بشری تأکید کرد و گفت: به طور کلی دو جور میشود یک پدیده را مورد بررسی قرار داد، یک نگاه پوزیتیو و دیگری نگاه نگاتیو. نگاه پوزیتیو مدعی است که در بررسی یک پدیده ارزشگذاری نمیکنم و در بررسی آن پدیده هیچ نوع بهتری را نمیشناسم. لذا باید بیطرف باشیم و از آنجا که فرض بهتری نداریم و عنصر نگاتیوی نمییابیم، به گونهای تسلیم وضعیت موجود میشویم. البته نگاه پوزیتیو به تحول قائل است و تا حدود زیادی نسبت به طبع بشر و موجودات خوشبین است.
نویسنده «سارتر که مینوشت»، ارسطو، کانت، فیلسوفان انگلیسی و سنت لیبرالی را متعلق به اندیشه پوزیتیو خواند و در مقابل به ویژگیهای اندیشه نگاتیو اشاره کرد و گفت: اندیشه نگاتیو، از قدم اول پدیده مورد بررسی را نمیپذیرد و از همان قدم اول ارزشگذار است و به سیاق مارکس میخواهد کشف کند که پدیده پیش رو چه تناقضهایی دارد و هدف اصلیاش شناخت عملکرد دستگاه و تناقضهای آن است. لذا این اندیشه جانبدار است و ضمن نپذیرفتن وضعیت موجود، در جستجوی راهی برای یافتن امید است.
نویسنده «مارکس و سیاست مدرن» با دو گونه خواندن اندیشه نگاتیو در طول زمان گفت: اندیشه نگاتیو در طول زمان دو حالت مییابد، یا به تدریج و بر اثر برخورد با واقعیت تا حدودی ساییده می شود و با اندیشههای پوزیتیو اصلاحطلب موجود همراه میشود و دیگری نقدی است که تا انتها پیش میرود، مثل دیالکتیک منفی آدورنو که در مقابل اندیشه پوزیتویستی و رفرمیستی و لیبرالیستی است.
احمدی با انتقاد از پیامدهای خطرناک اتوپیاسازی در میان متفکران نگاتیو به نظریه انتقادی نزد تئودور آدورنو، متفکر مکتب فرانکفورت اشاره کرد و گفت: آدورنو معتقد است که اگر عنصر یوتوپیک را اندیشه انتقادی بگیریم، جهانی عمیقتر داریم، یعنی برای رد کردن آنچه بد است الگوی خوب نمیسازیم، یعنی بد را از بد استنتاج می کنیم زیرا خوب را نمیشناسیم. اساساً دیالکتیک منفی آدورنو هدفش این است. نظریه انتقادی مکتب فرانکفورت توسط عدهای انسان منتقد در دل جهان سرمایهداری غرب است که شرایط موجود را نقد میکند.
احمدی در پایان سخن به معنای عرفی و رایج نقد در زبان عامیانه اشاره کرد و گفت: اگر همچون ویتگنشتاین به زبان متعارف که بسیار نیز اهمیت دارد بازگردیم، معنای دیگری از نقد را باز مییابیم. در اینجا نقد به معنای خوب یا بد چیزی را گفتن و انتقاد به دیگری و گرفتن خطاهای اوست. پیامدهای نیکوی این شیوه نقد گفتگو و ایجاد منطق مکالمه است که اگر چنین شود سعادت را برای بشر فراهم آوردهایم. گرچه متأسفانه امروز در جامعه ما این شیوه نقد با نسبتهای ناروا دادن و نیت خوانی همراه شده است.
نظر شما